فانـــــلود

هموطن های عزيز!

اگر در شبكه های اجتماعی عضو هستيد و دنبال استاتوس های جديد می گرديد يا دنبال جملات قشنگ هستيد بايد بگم درست اومديد !‌ فانلود همين جاست!

1. داداش دوستم رفته مسافرت ماشینشو یه هفته داده دست دوستم باشه. اونوقت داداش من وقتی می ره بیرون شلوارکشو قایم می کنه که نکنه من بپوشمش!
   از داداش هم شانس نیاوردیم

2. به بابام می گم دلم گرفته، می گه چاه بازکن تو کابینته

   یعنی محبت تو خانواده ما موج می زنه
3. شونه آدم که هیچی،

   شونه تخم مرغم پیدا نمی شه، سرمونو بذارین روش یه کم گریه کنیم
4. قبل از ازدواج:

   پدر: برو خونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن!

   بعد از ازدواج:

   شوهر: فک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی؟!

    
5. به سگ ها که محبت می کنی باوفا می شن

   به آدم ها که محبت می کنی هار می شن

   اما به خر که محبت می کنی، اصلا براش فرقی نداره!

   از بس که ثبات شخصیت داره این بزرگوار
6. جدیدا فیس بوک شده مثل داهات

   همه همدیگرو می شناسن!
7. گفت وگوی کاملا جدی بین دو دختر در تاکسی:

   اولی: مربی تئاترمون قبلا دستش تومور داشته

   دومی: تومور مغزی؟!

   اولی: نمی دونم ... اونشو نگفت!

    
8. اگر تو آمریکا هم قوانین نام گذاری شرکت ها مثل اینجا بود

   اسم شرکت اپل می شد: سیب پردازان سیستم گستر غرب!
9. بچه بودیم هر کی بهمون فحش می داد

   کف دستمونو نشونش می دادیم می گفتیم آینه آینه

   حالا اگه جرات داری به بچه های امروزی فحش بده

   یه چیزی جوابتو می ده که باید معنیشو از بابات بپرسی!
10. قبلنا باباها هفت تا دختر شوهر می دادن همشون هم خوشبخت می شدن

    الان یه دختر را هفت بار شوهر می دن آخرش هم باز برمی گرده خونه باباش!
11. این دخترایی که رژ لب رو می کشن تا بالای لبشون

    نوه همون پیرمردایین که شلوارشون رو می کشیدن بالا تا زیر بغلشون! 

     
12. بعضیام هستن همچین می گن ما متولد فلان ماه هستیم که انگار ژنِ برتر دارن
13. پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه

    بعد از چندس ال بالاخره با یک دارویی خوب می شه

    دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه

    دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تونو به دست آوردید

    پیرمرد می گه نه من هنوز بهشون چیزی نگفتم. هر شب می شینم و به حرفاشون گوش می کنم. فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کردم!
14. یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم.
15. این حق مسلم هر دختریه که عکسای 13 تا 18 سالگیشو بسوزنه!
16. خانومایی که می رید سینما

    خواهش می کنیم اون گنبد رو از روی کلتون بردارید تا ملت پشت سریتون هم بتونن فیلم نیگا کنن!
17. یه فامیل داریم، معتقده اگر دسته جمعی زیر کولر بخوابیم به موتورش فشار میاد، حتی شاید هم بسوزه!
18. شباهت زندگی من و انیشتین در اینه که هر دو بچگی هامون خنگ بودیم ولی خب از وسط های بیوگرافیمون به بعد یه کم متفاوت می شه
19. در هر سه ثانیه یک نفر از دنیا می رود (آماده ای؟)
20. گاهی آدم های تنها خیلی خوش شانس هستند چون کسی را ندارند تا از دست بدهند
21. یارو می ره کتابخونه کتابشو پس بده، مسئول کتابخونه می پرسه: کتابش خوب بود؟ یارو جواب می ده: والا شخصیت زیاد داشت ولی داستانشو نفهمیدم! کتابدار می گه: پس شما بودین دفترچه تلفن منو اشتباهی بردین!

     
22. در جمع خانواده داشتیم فیلم می دیدیم، طرف دو شخصیته بود

    زرت و زرت میزد آدم می کشت یه ساعت بعد عین یه بچه گوگولی عاشقانه نگات می کرد!

    بابام: خانوم نکنه این بچمونم دو شخصیته باشه؟

    مامانم: نه بابا خیالت راحت این از اولم بی شخصیت بود چه برسه به دوتا شخصیت!

    یعنی بچه سرراهی هم بودم باهام مهربونتر برخورد می کردن اینا!
23. دیروز تو خیابان اعصابم داغون بود. فقط دوست داشتم یکی رو بزنم

    این وسط یکی اومده میگه ساعت چنده؟

    می گم یه ربع به دو

    برگشته می گه خودت بدو!

    هیچی دیگه اون کسی که دنبالش می گشتم رو پیدا کردم!
24. به جای اینکه به گذشته نگاه کنید و افسوس بخورید

    به آینده نگاه کنید و مأیوس شوید!
25. یه بار اعصاب نداشتم داشتم قدم می زدم، یه خانومی ازم پرسید:

    ببخشید آقا ساعت دارید؟

    منم گفتم آره و رفتم!
26. سر شب مامانم زنگ زده می گه شام چی دوست داری بپزم؟ می گم فرق نمی کنه هر چی می خوای بپز. می گه من چیزی به ذهنم نمی رسه تو بگو، می گم باشه زرشک پلو با مرغ درست کن.

    می گه آخه ماکارونی پختم!

     
27. بالاتر از سرعت نور می دونی چیه؟
    سرعت جمع و جور کردن خونه در مواجهه با مهمان سرزده
28. دیگه کسی مشغول ساخت و ساز نیست همه مشغول ساخت و پاخت اند!
29. چند وقت دیگه هم می بینیم مردم تلویزیونِ خونه شون رو گرفتن دستشون تو خیابون راه می رن.
    بعد می پرسیم می فهمیم گوشی جدید سامسونگه!
     
30. بچه که بودم زنگ زدم 118 فوت کردم!
    بعد خانومه گفت تلفن شما کنترل می شه بیب بیب بیب ...!
    داشتم سکته می کردم. سریع قطع کردم، سیم تلفنم کشیدم، رفتم در خونه رو هم قفل کردم.
    فقط کم مونده بود از کشور خارج بشم!
31. دختر خالم پنج سالشه داشت برنامه کودک می دید، کانالو عوض کردم
    برگشته بهم می گه آخه قیافه هم نداری یه چیزی بهت بگم!
32. طرف رفته خواستگاری
    بابای عروس با لپ تاپ اومده می گه پسر جون، من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم، یوزر پسورد فیس بوک رو بزن!
33. قدیما وقتی شام نداشتیم تن ماهی می خوردیم، بعد تن ماهی شد 7 هزار تومن، رو آوردیم به املت، حالا هم که گوجه شده 6 تومن، نمی دونم از این به بعد چه خاکی باید بخوریم.
     
34. تا 5 سالگی فکر می کردم اگه اذیت کنم لولو می خورتم
    6 سالگی فکر می کردم خانممجری از توی تلویزیون می تونه همنو ببینه
    7 سالگی فکر می کردمیه کلاغی خبرها رو برا مامانم می بره
    10 سالگی فکر می کردم دخترا رو مامانا به دنیا میارن پسرا رو باباها
    14 سالگی فکر می کردم خارج یه جا نزدیکه آلمانه
    16 سالگی فکر می کردم کرم دندون وجود داره
    17 سالگی فکر می کردم یه روزنامه هست اسمش کثیرالانتشاره
    19 سالگی فکر می کردم اگه پولامو چند بار بشمارم کم میشه ازش
    20 سالگی دیگه تصمیم گرفتم فکر کردن رو بذارم کنار!
35. دوس دارم اسم دخترمو بذارم مروارید
    اسم مامانشم که صدفه
    منم که جلبکم
    کلا یه خونواده دریایی درست کنیم!
36. می گن پول چرکِ کفِ دسته؛ دستِ ما هم که کلا آنتی باکتریال!
37. مدرسه: سه سیب داریم، دوتای دیگر از علی می گیریم، حالا چندتا سیب داریم؟
    مشق شب: اگر یک هندوانه سه کیلویی را بین پنج نفر تقسیم کنیم به هر یک چه مقدار می رسد؟
    امتحان: علی 12 موز دارد، قطار او هفت دقیقه تاخیر دارد، وزن خورشید را حساب کنید!
     
38. ترمینال همون ترمینالِ اما رفتن کجا و اومدن کجا
39. حتی مزخرف ترین چیزهای ممکن بعدها به خاطره های شیرین تبدیل میشن
    مثلا صدای مودم دایل آپ موقع کانکت شدن
40. ملت فکر می کنن در اتاقای ما، مثه در یخچال خود به خود بسته میشه، پشت سرشون نمی بندنش
41. هر کس به طریقی دل ما می شکند! اما تو خیلی خلاقیت به خرج دادی، آفرین.
42. اوضاع اونقدر عجیبه که هر کسی از هر دهه ای هست فکر می کنه جزو نسل سوخته است!
43. بعضی وقتا دلم واسه مامانم می سوزه وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه. چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما
44. همیشه دود سیگار به سمتی میره که نمی خوای، دقیقا مثل مسیر زندگی ما...
45. ای کاش الانم مثل بچگی بزرگترین نگرانیم این بود که وقتی آدامس می خرم عکسش تکراری نباشه...!
46. وقتی این نوشته های سوزناک بعضیا رو می خونم که از رفتن عشقشون دارن پرپر میشن،
    دلم می خواد برم عشقشونو پیدا کنم،
    دوتا بزنم تو گوشش، بگم الاغ! داری می کشیش بدبختو!
     
    برگرد!
     
47. در تاریخ تنقلات همه جور آدمی داشتیم از آدم نابغه های که بستنی رو اختراع کرد تا اون آدم نادونی که تخمه ژاپنی رو به آجیل اضافه کرد.
48. به علت گرانی بانک مرکزی به مناسبت روز مرد کارت های آفرین صد آفرین و هزار و سیصد آفرین همسر خوب و نازنین چاپ کرد
     
49. پیرمردهای 90 ساله هم توی جمعشون به همدیگه میگن «بچه ها»
50. یه آهنگ توی پلی لیستت هست که همیشه ازش رد می شی اما هیچ وقت پاکش نمی کنی
51. انگیزه چک کردن میس کال ها:
    پنج درصد اهمیت کسی / کسانی که تماس گرفتن
    95 درصد خلاص شدن از اون آیکون اعصاب خردکن نشون دهنده میس کال
52. رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، سه چهار سالش بود، دیوار راستو می رفت بالا! نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچگونه گفتم: خاله دون، چن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم می گی خانومه خوججل؟
    چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت: خب مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی...!
53. خواستم خونه عشقو تو قلبت بسازم اما شهرداری مجوز نداد!
54. فک کنم مسئولان یوفا و فیفا با مسئولان دانشگاه ما هماهنگ کردن که از روز شروع فرجه ها همه بازی های مهم فوتبال رو شروع کنند و اختتامیه اش هم همزمان با اتمام امتحانات ماست.
55. این عذاب وجدان گرفتن ها در روزای آخر تعطیلات کاملا نرمال و از علائم سلامتی دانشجویان و دانش آموزان است.
     
56. هر اتحانی سه فاز دارد: فاز فرجه ها که عموما به فنا می رود
    فاز ایام امتحانات که عموما به فکر کردن راجع به راهکارهای تقلب می گذرد
    فاز بعد از امتحانات که به پاچه خواری اساتید و التماس سپری می شود
     
57. راوی قصه عاشق دخترک شده بود، قصه را طول می داد تا شاهزاده قصه کمی دیرتر برسد
58. یادمان باشد اگر قاطرمان تنها شد، طلب عشق ز هر کره الاغی نکنیم
59. خرخون مجرم نیست، بیمار است. بیایید با خرخون ها مثل بیماران رفتار کنیم...! (ستاد حمایت ار بیماری های خیلی خاص)
     
60. تو «اسم فامیل»، سر غذا دعوامون می شد می رفتیم پیش بزرگترها تاییدیه می خواستیم که مثلا شهادت بدن گیلاس پلو داریم یا نه!
    موز پلو حتی...!
61. لیوان آب باس شعور داشته باشه وقتی از بیرون میای و پهن زمینی خودش بیاد بگه منو بخور، این دانشمندا چه غلطی می کنن من نمی دونم
62. بچه که بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا ... خانوم رضایی،
    می گفت: شما ... ما هم می گفتیم: ما؟
    می گفت: بله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقب تر بشین!
    مام می رفتیم عقب. بعد می گفت: یکم عقب تر!
    ما هم تا نزدیکای در ورودی می رفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده!
    یه همچین اسکلایی بودیم ما...
63. وقتی پنج ثانیه قبل از آلارم موبایل بیدار می شم و اونو خاموش می کنم احساس می کنم بمب خنثی کردم
64. من همه کتابامو دو دور کامل خوندم، تو چطور؟ (ستاد ایجاد وحشت میان دانشجویان در فصل امتحانات)
65. مقدار تعطیلی بیشتر = اتلاف وقت بیشتر
    عمرا وقتی تعطیل می شی بشینی درس بخونی
66. ما بچه بودیم یه بازی بود به نام: «همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» ... صد برابر پلی استیشن 3 لذت داشت!
67. استاد: وقتی بزرگ شدی چه می کنی؟ شاگرد: ازدواج! استاد: نخیر منظورم اینه که چی میشی؟ شاگرد: داماد! استاد: اوه! منظورم این است که وقتی بزرگ شدی چی به دست می آری؟ شاگرد: زن! استاد: ابله! وقتی بزرگ شدی برای پدر و مادرت چی می گیری؟ شاگرد: عروس می گیرم! استاد: پسر جان پدر و مادرت در آینده از تو چه می خوان؟ شاگرد: نوه!
68. Vincenzo Delafonte: در جهان سوم رمز موفقیت پنهان کردن منابع کسب اطلاعاته
69. وسط میدون تجریش احساس کردم یه مردی تو فاصله 20 متریم زل زده بهم و داره میاد سمتم، منم چشم تو چشم شدم و به مسیرم ادامه دادم، بهم رسیدیم و یهو دستشو کرد تو کیفش و یه کاغذ داد دستم، آگهی کاشت مو بود. اولش خیلی بهم برخورد اما بعدا گفتم طفلکی چقدر منتظر یه کچل بوده که رد شه
70. فرقی نداره کسی که باهاش حرف میزنی، پلی تکنیک می خونه یا آزاد رودهن. از نظر خودش سختگیرترین استادا و بالاترین سطح علمی رو دانشگاه اونا داره
     
71. ملت می رن آتلیه عکس می گیرن نیم کیلو فتوشاپ رو صورتشون خالی می کنن
    بعد وقتی می ری از نزدیک می بینی شون قصر رویاهات تبدیل می شه به یه همکف 40 متری!
72. واقعا شانس آوردیم همه بیماری ها رو خارجی ها کشف می کنن و اسم خودشونو می ذارن روش.

    وگرنه مثلا به جای پارکینسون باید می گفتیم مرض کامبیز یا درد آقا مهران و برادران!
73. من هر وقت می دوئم که به اتوبوس برسم ولی نمی رسم همینطور به دویدن ادامه میدم که فکر نکنن ضایع شدم. یه بار سه ایستگاه دویدم!
     
74. شاید برای شما هم اتفاق بیفته ...
    ما دیشب تو پرایدمون پسته خوردیم
75. داداشم داشت چیپس می خورد یهو گفت اوه اوه چقدر تنده فلفلیه؟ بعد روی چیپسو نیگا کرد گفت نه نوشته کچاپ! بعد با خیال راحت شروع به چیپس خوردن کرد و به این ترتیب چیپس دیگه تند نبود!
    فِک کنم یه مشکل سخت افزاری داره داداشم
76. شعار جدید خواستگاری این روزها:
    یک دستگاه پراید آوردیم، دخترتونو بردیم
77. دوتا دختر یکی خیلی زیبا ویکی خیلی زشت می رن تو یه شرکت واسه مصاحبه که اونجا یکی شون استخدام بشه.
    مدیر شرکت یه نگاه بهشون می ندازه و می گه ظاهر اصلا برای من مهم نیست مهم فرهنگ و علم شماست.
    از زیبا می پرسه که جمعیت ایران چند نفره؟ می گه هفتاد میلیون. مدیر میگه آفرین درست جواب دادی.
    رو می کنه به زشته می پرسه خوب این هفتاد میلیون رو یکی یکی نام ببر!
     
78. دماغمو عمل کردم، آوردنم خونه. بابام هی میاد تو اتاقم می گه حیف نبود اون گرز دزد ترسون منو دادی رفت؟!
79. بَ رَ بَ بَ
    همون برو بابای خودمونه!
    اینو در پاره ای از مواقع با دهنی کج، واسه تضعیف روحیه طرف به کار می برن
80. جاتون خالی یه شب رفتم یه کبابی، تابلو بزرگ زده بود:
    «100 درصد گوسفندی»
    بعد از خوردن کباب فهمیدم منظورش به من بوده که 100 درصد گوسفند بودم که رفتم اونجا!
     
81. ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت، نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب می گیره.
    فک کنم سوتفاهم شده
82. فامیلمون زنگ زده می گه می خوام برنامه ورد و پاورپوینت رو نصب کنم، کدوم دکمه رو بزنم؟
83. اگه پنج تا دونه پاستیل داشته باشم و دوستم دوتاش رو برداره
    من می مونم و یه دوست مرده و پنج تا دونه پاستیل
84. یارو چند متر دورتر از قبری داشت گریه می کرد
    ازش می پرسن چرا نزدیکتر نمیری؟
    میگه آخه مرحوم از فامیل های دورمون بوده!
     
85. شروع رسمی ترم در سایت دانشگاه: 15 بهمن
    حضور دانشجویان سر کلاس ها: 10 اسفند
    تعطیلی قبل از عید: 15 اسفند
    شروع کلاس ها بعد از عید: 1 اردیبهشت
    پایان کلاس ها: 20 اردیبهشت
    سر جمع 25 روز
86. دوستم تعریف می کرد رفته بوده خواستگاری. توی صحبت دو نفره، دختره بهش گفته: راستش من قصد ازدواج ندارم
    دوستم هم گفته: منم اومده بودم خونه تون میوه بخورم برم!
     
87. با دختر خاله ام رفتیم پیتزافروشی اومده یه پیزا سفارش بده
    صندوق دار می پرسه پیتزاتون چند قسمت بشه؟ 6 یا 12 قسمت؟
    دختر خاله ام می گه وای نه من 12 تا نمی تونم بخورم همون شش قسمتش کنید!
     
88. کاش تو دهات زندگی می کردم و با اینترنت آشنایی نداشتم.
    بعد الان نشسته بودم داشتم به دختر کدخدا فک میکردم
89. یه بارم رفتم مغازه سیگار بخرم
    همون اول گفت بَه، سلام، شما پسر فلانی ای؟
    گفتم آره، سس مایونز خوب چی داری؟
90. یکی از سوالایی که وقتی ازم پرسیده می شه سعی می کنم نشنوم و صحنه رو با آرامش ترک کنم اینه: آب کتری جوش اومده؟

    لامصب عواقب بعدی ناجوری داره! قوری رو باید بشوری، چای رو دم کنی، صبر کنی رنگ بده، یه سینی چایی بریزی، اووه اصلا مسیر زندگی آدم عوض می شه